سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 31
کل بازدید : 134157
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

tiooses.coo.ir

tifooses.coo.irنازنینم !tifooss.coo.ir

تو برایم هنوز بهترین حضور هستی ، در بهترین قاب دنیا ....

 تن غربت زده جوانی ام از عشق تو گم شد و این نوشته زخمی بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت ...

 من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم نباید در حسرت نبودن شهد شیرین زندگی ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم و بی ارزو خواب فرداها را ببینم ....
 به اندازه همان ستاره هایی که شب های خلوتم را نظاره گر بودند

 می خواهمت و سحر گاهان همراه با طلوع خورشید از شوق تو بیدار می شوم و صدای عاشق ترین شقایق ها را از پنجره اتاقم می شنوم ....


  

tifooses.coo.ir

آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
...
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ای
...
هیچ می دانی که من در قلب خویش

نقشی از عشق تو پنهان داشتم
...
هیچ می دانی کز ای عشق نهان

آتشی سوزنده بر جان داشتم
...
گفته اند آن زن زنی دیوانه است

کز لبانش بوسه آسان می دهد...

آری اما بوسه از لبهای تو

بر لبان مرده ام جان میدهد
...
هرگزم در سر نباشد فکر نام

این منم کاینسان ترا جویم بکام....
خلوتی می خواهم و آغوش تو

خلوتی می خواهم و لبهای جام....
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر

ساغری از باده ی هستی دهم
...
بستری می خواهم از گلهای سرخ

تا در آن یک شب ترا مستی دهم....

آه ای مردی که لبهای مرا

از شراربوسه ها سوزانده ای
...
این کتابی بی سرانجامست و تو

صفحه کوتاهی از آن خوانده ای ...


  

 

دلم هوای بارانی است ، پاییز دل می برد باز ، و من زیر این آسمان بی چتر ، خیسم . کسی جایی ، منتظر است ! دلم سمت اوست ! تو کیستی که تو را می شنوم !؟ کسی در اتاق تنهایی اش در انتظار معجزه بی تاب است !

صدای قلبش را می شنوم ! دلم در خیابانهای شهر ، گم شده . کجایی ؟ ای تو که می خوانی ام ؟ ماه شب چهارده زیر ابرها پنهان است ، می دانم به من خیره شده و می پرسد این مجنون شبزده کیست ؟! همه کوچه ها را خط به خط ، خط می زنم تا نام ستاره ای بر تخت سینه یک دیوار ، در یک کوچه بن بست ! نبضم تندتر می زند و صدای قدم های مشتاق دلم ، سمت او می بردم .

حال خوشی است . تشنه عطر تنت بر تنم ، در این لحظه نفس می کشم ، حالا بگو من چگونه از من رها شوم ، که جان بوی تو گرفته است . کسی در کوچه ها ابری بارانی می خواند . پنجره را می گشایم ، پاییز بی دعوت وارد می شود ، من در لحظه حال بر می خیزم ، آرام و صبورم به همه چیز نگه می کنم ، قلم را بر می دارم با یک کاغذ سفید بی خط ، قصد می کنم و می نویسم :

دلم هوای بارانی است ، پاییز دل می برد باز ، و من زیر این آسمان بی چتر ، به دنبال یک کوچه بن بستم ، تا از انتهای آن به وسعت خوشبختی پر بزنم . یکی مرا دید ، یکی مرا نوشت ، یکی مرا صدا زد و زیر بارانی که هم اینک بی امان می بارد باز هم صدای او ... صدای او ... صدای او ...

 

پاییز زندگی ...

 

هزار سال گذشت

                            تا من به شادی های تو رسیدم

             هزار سال باید بگذرد

                          تا تو به غم های من برسی

                   بارانی که بر حوض می بارید

                          این را به من گفت

                       پاییز که می بارد با برگ هایش

                               این را به تو خواهد گفت...


  

         عاشق آن نیست که هر لحظه کنترت باشد

                                                        عاشق آن است که هر لحظه به یادت باشد

"عشق" به معنای محبت شدید و علاقه خاص است. در قرآن کلمه عشق به صراحت نیامده، امّا از مفاهیم دیگری که معنای عشق را می رساند، نام برده شده است: "بعضی از مردم معبود هایی غیر از خداوند، برای خود انتخاب می کنند و آن ها را چون خدا دوست می دارند، امّا آن ها که ایمان دارند،‌ عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبوهاشان) شدید تر است".[بقره (2) آیه 165] 
در این آیه شریفه، شد حبّ و علاقمندی به عشق تفسیر شده است.
در روایات و احادیث،‌ از "عشق" نام برده شده است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند".[بحارالانوار، ج 67، ص 253، حدیث 10]
علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می فرماید: عشق به معنای زیاده روی در دوست داشتن و محبت است. گاهی خیال می شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمی رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، ‌عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از بین می رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است.[بحارالانوار، ج 67، ص 254]

درباره رابطه عقل و عشق نیز باید گفت که وادی عقل با فضای عشق متفاوت است؛ در این باره سه نکته قابل ذکر است:
1. عقل فقط راهنما است؛ مولا علی(ع) میفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجات دهنده است...»، (میزان الحکمه، ج 6، ص 397، ر 13022، مکتب الاعلام الاسلامی، چ اوّل، سال 1362). و نیزمیفرمایند: العقل یصلح الرویة ؛ عقل رویه و منش را اصلاح میکند (همان، ص 396، ر 13019).

2. عقل عشق آفرین است؛ امام علی(ع) میفرمایند: العقل رقی الی اعلی علیین ؛ عقل باعث ترقی انسان به اعلی علیین میباشد (همان، ر13016). وقتی انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه میشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مییابد؛ خانه جانان را از کاشانه شیطان جدا میسازد و حتی عشق حقیقی را از عشق مجازی متمایز میکند. انسان در پرتو عقل، راه اعلی علیین را میجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهی، کام تشنه را برای وصول به گوارایی آب تحریک میکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه میسازد. از این رو میگوییم: عقل عشق آفرین است.من همون جزیره بودم ساده و صمیمی گرم

3. مرکب وصول و معرفت قلبی عشق است نه عقل؛ عقل چون پلیس، فقط راهنمای خوبی است و گرنه هرگز پای پیمودن راه وصال را ندارد. وقتی با جرقه‏های راه بخش عقل، عشق در دل زبانه کشید؛ دل عاشق گام‏های نخستین راه معرفت را بر میدارد و کم کم به حالاتی بلند میرسد که از عقل نشانی نمیماند.


  
و گفتی می آیی ...

ولی هر چه انتظارکشیدم نیومدی ...

چشمام به جاده پرپیچ و خم جدایی می نگرد ...

جاده ای که تو در هنگام وداع از اونجا رفته ای ...

و اینقدر چشم انتظار به این کوره ی راه نگریسته ام که چشمام به حرف آمده اند ...

آه خدایا ... خدایا ...

به هرجا می نگرم همان پیچ و خم رو در مقابل دیدگان خود می بینم ...

ای کاش برای لحظات اندکی احساس مرا درک می کردی ...

آن وقت بود که در مقابل دنیا حاضر نبودی منو از دست بدی ...

همانگونه که من در مقابل هیچ چیز تو رو از دست نمی دهم ... 

 

چشم انتظار تو خواهم ماند

 

آره عاشقم ... یه عاشق چشم به راه ... عاشقی که مدتهاست 
در غم
انتظار
نشسته ... در آتش فاصله ها سوخته ... 
در گلدان طاغچه تنهایی ها شکسته ...

و همونی که تمام درهای دلتنگی ها بر روی او بسته شده ...

آره من همونم که بهش میگن دیوونه ... بهش میگن آواره ...
من همونم که لحظه هام رو به یاد عشق می گذرونم ...
با یاد اون اشک می ریزم و در کوچه دلتنگی ها
نام مقدس اونو فریاد می زنم ...
فریاد می زنم تا تمام پنجره های خاموش، با فریاد من روشن بشه ...


  
http://no-words.com/blog/images/novalove.jpg

 

 

تنهایم چقدر این تنهایی برایم سخت است .

تنهایم مثله کوه هایی که به قوله همدیگر به هم نمی رسند .

چقدر بی تو بودن سخت است بی تو اما با یاد تو زنده ام و منتظره مرگ نشته ام.

تو گفتی می آیی ...

ولی هر چه انتظارکشیدم نیومدی ...

چشمام به جاده پرپیچ و خم جدایی می نگرد ...

جاده ای که تو در هنگام وداع از اونجا رفته ای ...

و اینقدر چشم انتظار به این کوره ی راه نگریسته ام که چشمام به حرف آمده اند ...

آه خدایا ... خدایا ...

به هرجا می نگرم همان پیچ و خم رو در مقابل دیدگان خود می بینم ...

ای کاش برای لحظات اندکی احساس مرا درک می کردی ... آن وقت بود که در مقابل دنیا حاضر نبودی منو از دست بدی ...

همانگونه که من در مقابل هیچ چیز تو رو از دست نمی دهم ...


  
mahmeleshekasteh

                                     

خدایا !
       تو ! فقط تو با همه مهربانی
       حتی با کسی که هیچ کس به او مهر نمی ورزد
       تو  کسی  را می پذیری که هیچ سرزمینی او را
       نمی پذیرد . تو ! فقط تو هستی  که نیازمندان را
       کوچک  نمی بینی  و از خانه ی  خودت  دورشان
       نمی کنی ! تو کوچک ترین هدیه ها را می پذیری
       قدر  کارهای کوچک را می دانی و با پاداش ها ی
       بزرگ قدردانی ات را نشان می دهی . هر کسی
       به سویت بیاید، تو هم به اونزدیک می شوی وهر
       که به تو پشت کند ، تویی  که  صدایش می کنی !
       تو ! فقط تو با همه مهربانی!
       فرازی از دعای امام سجاد (ع)

Kjaerligheten_og_livet

گذشت زمان بر آنها که منتظر می مانند بسیار کُند
و بر آنها که می هراسند بسیار تُند
و بر آنها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی
و بر آنها که به سر خوشی می گذرانند بسیار کوتاه است
....

Kjaerligheten_og_livet


خدایا به هرچه دل بستم تو دلم را شکستی،
هر کجا که خواستم دل دردمندم را آرامش بخشم،
تو آن را از من گرفتی ودرمیان طوفان های وحشت زای حوادث رهایم کردی
تابه هیچکس و هیچ چیز جز خودت دل نبندم...

"دکتر چمران"

...


افلاطون می گه:
" اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی
 نگیرش،چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم
 که دیدنه، اما اگــه یه روز بــا عقلت کسی رو دوست داشتی،اگــه عقلت
 عاشق شد، بدون کـــه داری چیزی رو تجربه می کنی کـه اسمش عشق واقعیه."....


Kjaerligheten_og_livet



* بهترین کارها پس از ایمان به خداوند،مهربانی با مردم است
حضرت محمد(ص)

*به پیش آور دو دست خالی خود را...
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان مارا...بگردان قبله ات را سوی ما...اینک وضویی کن...
خجالت می کشی از من...بگو, جزمن کس دیگر نمی فهمد...
به نجوایی صدایم کن...بدان آغوش من باز است...
شروع کن یک قدم با تو...تمام گام های مانده اش با من



*گفتم : هچکس نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه .::
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید .::
ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16):

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/ )
 


* خداوند : هرگاه بنده ای مرا بخواند آن چنان به سخن او گوش می سپرم
 که گویی جز او بنده ای ندارم ، اما شگفتا که بنده ام همه را چنان می خواند
 که گویی همه خدای اویند ، جز من!

* صداقت بهترین هدیه ای است که می توان به دوستان تقدیم کرد .
شیطان با دروغ آدم را از بهشت لغزاند ، ,ولی  آدم با اشک صادقانه به خدا پیوست .


*خدایا قادر نیستم خود را به خانه تو برسانم
لطفاتو خود به خانه من بیا...!!


* وقتی خوشحال شدید " صلوات " بفرستید .
وقتی غمناک شدید " استغفار " کنید . خدا در را باز میکند
(مرحوم دولابی)


*آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد به یاد من باش که من همواره به یاد توا’م.
از طرف بهترین دوست شما : خدا


*اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند،
 بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست!
اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد

* برای دشمن خود برکت بطلبید تا او را خلع سلاح کنید، از این طریق مهّمات او را از چنگش می ربایید
و تیرهای او را به برکات تبدیل می کنید.


*خداوند به فرشتگان عقل داد، بدون شهوت.حیوانات را شهوت داد، بدون عقل و
انسان را شهوت داد با عقل ؛ هر انسانی که عقلش به شهوتش غلبه کند
 از فرشتگان بهتر است و هر انسانی که شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر از حیوان است


*هین مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب
باشــد انـدر پـرده بــازیهای پنــهان غـم مخور  (حافظ)


*عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
  یاری به من بده که در او ببینم
یک گوشه ای از صفا ی سرشت تو 



* بیاموزیم که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی کشد،
ولی التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیاز دارد.







دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه از غم هجران تو بر جان من است

...

لبریزتر از هزار پیمانه شدیم
دیوانه‌تر از هزار دیوانه شدیم
دیدیم گلی به روی ما می‌خندد
از پیله درآمدیم و پروانه شدیم



Kjaerligheten_og_livet

   تا نگاه می ‌کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن که با خبر شوی!
لحظه عزیمت تو ناگزیر می ‌شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی !

ناگهان
چقدر زود
دیر می ‌شود !

  

وقتی چشمام پر اشکه وقتی قلبم بی قراره

وقتی پابه پای ابرا چشم من بارون می باره

وقتی مثل یه پرنده میرم و گوشه می گیرم

وقتی با نبودن تو توی هر لحظه می میرم

با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم

من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم بی قرارم

وقتی خواب تو می بینم خواب عاشقونه ی تو

وقتی که قطره ی اشکو می بینم رو گونه ی تو

وقتی قلب عاشقم رو پیش پای تو می ذارم

وقتی که بلور اشکو واسه تو هدیه می یارم

با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم

من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم

بود شمعی در غم پروانه ای

 روشن و تنها به فکر چاره ای

 شاپرک پروانه ای در فکراو

 آتشی در جان او افکنده بود

 درد پروانه ز درد شمع بود

 شمع هم از درد پروانه فروزان گشته بود

وفای شمع را نازم که بعد از سوختن

به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد

نه چون انسان که بعد از رفتن همدم

 گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد


  


برای  باور بودن  در این ناباوریهای خیال انگیز

در این شبهای  ناب از خدا لبریز

ورای  حس سایه روشن تردید

تورا باید مجدد دید!

اما نه !!

 اگر چه بس دلم تنگ است

اما موعد پرواز پایان شباهنگ است


قلبم شکست  و رنگ حلول خدا گرفت

احساس می کنم  سحرم ارتقا ء  گرفت

دیدی که سنگ بر دل آئینه  جا گرفت

دیدی که عشق حاجت آئینه را گرفت

دارم نفس نفس زخودم دور می شوم

دردی  تمام هستی من را فرا گرفت

نا باوری که تازه به باور رسیده بود

از ما برید و رفته و حال مرا گرفت

 

 


آسمان  کوکب احساس مرا رد کردست !

     بی گمان بد کردست !!

سنگ خارای دلی راه مرا سد  کردست !

بی گمان بد کردست !

 


 

امشب تفال می زنم  ،جای سوال است !

گلواژه پر پر می کنم،  نه این محال است  !

آئینه ی   پاک  سپیده   نور باران

فردای سبحانی ما صبح وصال است

 


از اشک سحرگاهی آن گل  که معطر شد

با حسرت و تنهایی در حادثه پر پر  شد

رویای بقای عشق با مرگ برابر شد

افسانه ی رسوایی چون باعث این شر شد


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ