دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن است
گذر کردم ز قبرستان زمانی ........ رسیدم بر سر قبر جوانی
به زیر قبر می نالید و میگفت ... رفیقان قدر یکدیگر بدانی
من که از عشقت وفا می خواستم .... در دلت یک ذره جا میخواستم
چون غریبی ساده و بی ادعا ................... مثل تو یک آشنا میخواستم
آمدی اما به وقت رفتنت ................ ماندنت را از خدا می خواستم
من دعا کردم بمانی بیشتر .......... از تو هم من یک دعا می خواستم
من برای اشکهایم بعد تو ...................... قدر یک دریاچه جا میخواستم
پیوسته دلم دم از هوای تو زند ... جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید ............. از هر برگش بوی وفای تو زند
عشقت را نصیب کسی کن که لایق آن باشد نه تشنه ی آن ؛زیرا هر تشنه ای روزی سیراب می شود
امروز همان دیروزی است که می گفتم خدایا ... فردا را خواهم دید ؟ و امروز فردایی است منتظرش مانده بودم . تمام امروز ها و دیروز ها پا بر جا می ماند و من رهگذر خورشید و مسافری هستم که فردا را روشن می کنم