بـرق چـشـمـانـت دل و دیـنـم ربـود
تــیــر مــژگــانـت بـه دل آمـد فـرود
نـوش دارویـی که در لبهای توست
زخــمــهـای کـهـنـه ی قـلـبـم زدود
فـــصـــل آغـــازی دگـــر آوای تــو
بـر کـتـاب کـهـنـه ی عـمـرم گشود
شـد هـمـه نـام تـو ذکـرم در نـمـاز
سر به خاک پای تو شد در سجود
هـمـصـدای عـاشـقـان جـان فــدا
عاشقانه گشت هرچه دل سـرود
باد می آید
و در میکده ی چشم چه سنگین شده است ...
عاقبت باد فنا می کندم ...
می سپارم به خدا مهدی را ،
مهربان یارم را ...
چه به دل نزدیک است ، روز دیدار خدا ...