سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 135107
کل یادداشتها ها : 154
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
31 شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است. دوران هشت ساله دفاع مشروع امت سلحشور ایران در حفظ و اعتلای نظام مقدس اسلامی و حراست از مرزهای عزت و شرف این رمز و بوم، به مثابه یکی از حساس ترین و بارزترین برهه های حیات راستین این ملت، همچون نگینی تابناک، تا همیشه زمان، بر تارک تاریخ حماسه و ایثار و پایداری آزادگان جهان می درخشد. دفاع امت اسلامی ایران در برابر تجاوز همه جانبه دشمنان اسلام، در تاریخ افتخار آفرینی مبارزات حق طلبانه، یک ملت سترگ، فروزان خواهد بود. پایداری ایران اسلامی که برخاسته از روح وحدت و ایمان بود، در سایه هدایت های رهبر انقلاب اسلامی،‌ حضرت امام خمینی (ره) شکل گرفت و باعث احیای یک مکتب سازنده و نهضت های آرمانگرا و ایدئولوژی جهانگیر شد.

دفاع مقدس ما در زمینه های مختلف سیاسی، ‌نظامی، اجتماعی، فرهنگی و ... توانست معادلات جهانی معمول را بر هم زند و تحلیل های مادی دنیاپرستان را نقش بر آب سازد. این حادثه عظیم، بی شک در یاد ملت ایران خواهد ماند و غرور و سرافرازی و حماسه آفرینی را در نسل های بعد بر جای خواهد گذاشت.

جنگ تحمیلی عراق علیه ایران 2887 روز به طول انجامید که طی آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت که 793 روز حمله از سوی رزمندگان اسلام بود و 207 روز از سوی ارتش متجاوز بعثی در طول جنگ شمار 381 هزار و 680 نفر از نیروهای دشمن کشته و یا زخمی شدند و 72 هزار نفر به اسارت نیروهای اسلام در آمدند. در این هشت سال 371 فروند هواپیما و 82 فروند بالگرد دشمن منهدم شد. 1700 دستگاه تانک و نفربر، 480 قبضه توپ و سه هزار و 363 دستگاه خودرو نظامی به غنیمت ایران در آمد و و پنج هزار و 758 دستگاه تانک و نفربر، 532 قبضه توپ و پنج هزار و 152 دستگاه و خودرو نظامی دشمن منهدم گردید. مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخایر ارزی عراق که در ابتدای جنگ، حدود سی میلیارد دلار بود، پس از شکست در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از پایان جنگ، این کشور بیش از هفتاد میلیارد دلار بدهی داشته باشد.

.................................................................................................................................

....................................................................................................................................

.........................................................................................................................................

........................................................................................................................................

.....................................................................................................................................

........................................................................................................................................

                                                                                      التماس دعا

..........................................................................................................................


  

 

                                                     

                                                               

? مقام حضرت علی‌(ع) از زبان نبی اکرم(ص)

پیامبر عالیقدر اسلام(ص) می‌فرماید:
مَنْ ارادَ أنْ یَنْظُر الی نوحَ فی تَقْواهْ
وَ الی ابراهیمَ فی حِلْمِهْ ,
وَ الی موسی فی هَیْلتِهْ ,
و الی عیسی فی عِبادَتِه ,
فَلْیَنْظُرَ الی عَلیِّ بن ابیطالب   (بحارالانوار ج39 / ص35 )
هرکسی بخواهد به تقوای نوح(ع) بنگرد,
و نیز به حلم و بردباری ابراهیم(ع) بنگرد,
و نیز به هیبت و شکوه موسی(ع) بنگرد,
و نیز به عبادت عیسی(ع) بنگرد, باید آن شرائط را فقط در شخصیت والای علی‌بن ابیطالب جستجو کند.

?ایمان حضرت علی(ع) از زبان نبی اکرم(ص)
نبی مکرم اسلام(ص) می‌فرمایند: لَو انَّ السَّماواتِ وَالاَرضِ وُضِعَتْ فی کَفَّةٍ وَ وُضِعَ ایمانُ علیٍّ فی کَفَةٍ لَرَجَحَ ایمانُ علی(ع)
هر آینه اگر همه آسمانها و زمین در کفه‌ای از ترازو و ایمان علی(ع) در کفه‌ دیگرش گذاشته شود, حتماً کفه ایمان علی(ع) سنگین‌تر خواهد بود.

? علم حضرت علی(ع) از زبان نبی اکرم(ص)
پیامبر خدا(ص) فرموده: انا مدینة العلم و علیٌّ بابها  ینابیع‌المودة ج1 / ص 85
من شهر علم و علی دروازه‌ی آن است.

                                               

? شهادت
وقتی که عبدالرحمان بن ملجم مرادی صبح روز 19 ماه رمضان در محراب مسجد کوفه ضربت شمشیرش را بر فرق امیرمؤمنان علی(ع) در هنگام نماز فرود آورد و آنحضرت در خاک و خون غلطید و فرمود:
بسم‌الله وباالله و علی ملة رسول‌الله فزت و رب‌الکعبه ( منتهی‌الامال ج1 / ص 174)
به خدای کعبه رستگار شدم, آنگاه از خاک محراب برمی‌داشت و بر فرق سرش می‌ریخت و می‌فرمود:
منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخرت  ( طه / 55)  
ما شما را از خاک آفریدیم و در آن باز بازمی‌گردیم و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون می‌آوریم.
مردم کوفه به سر وصورت خود می‌زدند و فریاد و اعلیاه سر می‌دادند, جبرئیل هم در میان زمین و آسمان فریاد برآورد و می‌گفت: تَهَدَّمَتْ وَاللهِ ارکانُ الْهُدی وَانْفَصَمَتْ العْرُوَةُ الْوُثقی, قُتِلَ ابْنُ عَمَّ الْمُصْطَفی, قُتِلَ علیٌّ الْمُرتَضی 
منتهی‌الامال ج1 / ص 174
به خدا پایه‌های هدایت فروریخت و دیواره‌ی عروة الوثقی (دژ پولادین آیین خدا) در هم شکست و پسرعموی محمد مصطفی به قتل رسید, علی مرتضی به شهادت رسید.


  

ای خدا اگر مرا به او نرسانی اکنون اجل مرا برسان

تا برای من لالایی مرگ را بخواند


بعد از مرگ جسم مرا کفن کن و روی قبرم بنویس


اسم     :عاشق


شهرت      :اندوهگین


فرزند     :سنگدلان


علت مرگ     :نرسیدن به عشق


روز مرگ     :روزی از روزهای نافرجام

..................................................................

               تنهایی

سکوت تنهایــــــــــی ام را تو بشکن :

 

با زمزمه هـــات ، با ترانه هــــات،

 

با هیــــــاهوی خنده هـــات ، با آوای کلمــــات ،

 

 با گرمای دستــــات ، با نور دیدگــــانت ، با هیاهوی شادی هـــات

 

بشکــــــن و خورد کن سکوت تنهایـــــــی ام را ...

 

بگــــــــذار انعکــاس آن چیزی بـــاشد جز تنهایــــــــی ...

 

بگــــــــذار آن برگشت تو باشــــی ...

 

 

 ............................................................................................................................................

خدایا چرا عشق را آفریدی...

خدایا تو که عشق را افریدی      چرا صبری به همراهش ندادی

خدایا من شدم مست رویش    خراب ان دو ابروی کمانش

خدایا این که بود با ان دو خالش   یکی بر لب یکی بر گونه هایش

خدایا دادی تو دستش به دستم   زبان او ببرید هر دو دستم

خدایا نوشیدم از جام شرابش   شدم محو رخ مانند ماهش

خدایا او مگر فرصت به من داد    امان از عشق یکسو ای دادبیداد

خدایا رفتنش اتش بر افروخت   از ان لحظه دلم در یاد او سوخت

خدایا این نه ان بودا که دیدم    دران هنگام گویی حوری دیدم 

خدایا من همان مورم که بودم   ولی در پیش او این هم نبودم

.........................................................................................................................................

خزان عشق...

Www.Bia2Net.ir

.....................................................................................................................................................

قدر آیینه بدانیم چو هست...

..............................................................................................................................................

ای عشق من...

 

اگر اشک ها نمی بود داغ ... ها

  سرزمین وداع را می سوزاند

 کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی

 پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد

 هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی

 هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی

 همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای

 زود از دنیای تو می رود .

  امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

 پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی

 افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .

 دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم

 کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد

 نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .

 من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن

 و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .

 زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین

 سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است

 که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .

 ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم

 به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا

 دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است

 دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند

 تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای

 دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم

 و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم

  

 

 ازت متنفــــــــــرم سرنوشت شوم من

...............................................................................................................................................


  

 


روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""


دو شکارچی با هم صحبت می کردند. اولی پرسید:« اگر خرسی به تو حمله کند، چه می کنی؟»
دومی: «با تفنگ شکارش می کنم.»
اولی: « اگر تفنگ نداشته باشی، چه؟»
دومی:« می روم بالای درخت.»
اولی:« اگر آنجا درخت نباشد، چی؟»
دومی: «خب، پشت یک صخره پنهان می شوم.»
اولی: «اگر صخره نبود، چه؟»
دومی:« توی گودالی دراز می کشم.»
اولی: «اگر گودال هم نبود؟»
در این موقع، شکارچی دوم عصبانی شد و گفت: «داداش!  بگو ببینم، تو طرفدار منی یا خرسه؟!

                                                       

                                                 تکرار تاریخ

پسری به پدرش گفت:« پدرجان! یادتان هست که می گفتید اولین دفعه که ماشین پدرتان را سوار شدید، ماشین را درب و داغان برگرداندید خانه؟»
پدر: «بله پسرم!»
پسر: «باز هم یادتان هست که همیشه می گویید تاریخ تکرار می شود؟»
پدر:« بله پسرم!»
پسر: «خب، امروز بار دیگر تاریخ تکرار شد.»
                                                        
    با حال بود نه ؟

  

شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا؟!

تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا ؟




شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم

تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا ؟!




پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی

کنار خستگیها، تکیه گاهم می شوی آیا ؟!


نگاه ناشیانه من به هستی داشتم عمری

تو تصحیح تمام اشتباهم می شوی آیا ؟!




ا گر بی روز و بی تقویم ماندم من

به و صل فصلهایت، سال و ماهم می شوی آیا؟!




برای دوستم داری گواهت بوده ام عمری

برای دوستت دارم گواهم می شوی آیا؟!




پس از صد سال ا گر بد ترجمه کردی نگاهم را

به پاس اشکهایم عذر خواهم می شوی آیا ؟!




تو شیرینتر از آن هستی که شادابیت کم گردد

و از خود تلخ می پرسم تباهم می شوی آیا؟ 


  

باب البیت الفاطمه (س)

این در خانه عشق است که باز است هنوز

نگاه منتظرم تقدیم به مادرم


  

 


 


امشب دلم گرفته است


می خواهم از گرفته های دلم برایت بگویم


از ابرهای تیره ای که با نسیم خیانت به اسمان دلم اوردی


می خواهم گریه کنم اما نمیتوانم...


می خواهم تو را به یاد بیاورم...


با نگاه چشمان تو تا به صبح مژه بر هم نزنم


اما افسوس... گذشت دقایق چهره ات را از یاد من برده اند! ...


می خواهم اولین ساعتی که نگاهم کردی را


به یاد بیاورم  ... اما افسوس ...


اخرین نگاه تلخ و سرد او نمیگذارد! ...


می خواهم اولین دقایق با تو بودن را


به یاد بیاورم ... اما افسوس ...


می خواهم از گرفته های دلم برایت بگویم


اما نه دلم نمی اید...


  

                             بر چهره دلربای مهدی صلوات


              کاش می شد اشک را تهدید کرد         مدت لبخند راتمدید کرد


              کاش می شد در میان لحظه ها          لحظه دیدار را نزدیک کرد


  

ای کاش می دانستی عشق من برای تو بارانی بود در بهت زمین تشنه غربتت پرواز پروانه ها بود بر روی ساقه های مهربان گندمزارت ای کاش می


دانستی عشق من پشتوانه هزار کندو بود بر هزاران گرده افشانی در میان تنهایی مزرعه آفتابگردانت ای کاش می دانستی چشمان مهربان این من


عاشق توان دستانت بود در هنگام نوازشها قدرت پاهایت بود در هنگام راه رفتن ها تو خورشید بودی تو ماه بودی در فراسوی مرزهای نامهربانی تو صداقت عشق بودی برای من تو ندانستی قناری تنها آواز نمی خواند تنها می گرید قناری تنها می میرد...


 


رفتی تو باز ماندم با کوله بار اندوه عمریست بی تو این دل گردیده یار اندوه کس نیست تا بگیرددستان خسته من صد بار جان سپردم در چشمه سار اندوه از ره رسید امشب شب زنده داری من یا رب چه سوز دارد شبهای تار اندوه 


از صد هزار انجم در آسمان چشمت ما را چه بود قسمت؟جز چوب دار اندوه تا با نگاههایت من را ز من گرفتی مسکن گزید این دل در شوره زار


اندوه غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد من در این ویرانه ها


احساس غربت می کنم می روم قلب تچشمهایم خیس از باران اشک و انتظار من به این دوری خدایا کی عادت می کنم ؟ و را پیدا کنم برق چشمان


تو را معنا کنم می روم شاید که در دشتی بزرگ معنی عشق تو را پیدا کنم می روم تا با نگاه گرم تو این دل دیوانه را شیدا کنم می روم عاشق شوم همچون نسیم غنچه های عشق را تا وا کنم


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ