کاش میشد عشق را جور دیگر نوشت کاش میشد لحظه ها را از سر نوشت کاش میشد در گیرودار زندگی لحظه ی عاشق شدن را بهتر نوشت کاش ان پروردگاری که داستانمان مینوشت غربت چشمهایت را کمرنگ تر مینوشت کاش میشد تا تو این دلواپسی غربت بی تو بودن را اسان تر نوشت کاش میشد تا نبودم تا نبود این بی کسی کاش میشد تا نشکنه بغض دلم تو بی کسی کاش میشد لحظه ها را از سرنوشت کاش میشد سرنوشت را بهتر نوشت کاش بودی میدیدی بیکسم کاش میشد تا بفهمی دلواپسم کاش میشد تا بیای تنها نمیرم اخه من از تنها مردن ...
کاش قاصدک خبر میداد بی کس شدم کاش میگفت دلواپسم کاش میدیدی که چقدر من بی کسم
کاش بودی.....
کاش بودی.....
کاش بودی.....
کاش بودی.....
عشق یعنی...!
عشق یعنی
چون محمد پا به راهعشق یعنی همچویوسف قعر چاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی همچو من دریا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یعنی یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود
.....................................................................................................................................
که اشکامو روی گونه ام
با اون دستای پر مهرش
کنه پاک و بگه جونم
نکن گریه منم اینجام
بذار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای
منم ای وای تو رو میخوام